کسي کزان سر زلف دو تا نمي‌ترسد

شاعر : خواجوي کرماني

معينست که از اژدها نمي‌ترسدکسي کزان سر زلف دو تا نمي‌ترسد
که برگ بيد ز باد هوا نمي‌ترسدمرا ز طعن ملامت گران مترسانيد
قتيل عشق ز تيغ جفا نمي‌ترسدمريض شوق ز تير ستم نمي‌رنجد
کزان بترس که او از خدا نمي‌ترسداز آن دو جادوي عاشق کش تو مي‌ترسم
گر ز هيبت روز جزا نمي‌ترسدچنين که خون اسيران بظلم مي‌ريزد
بيا که کشته‌ي عشق از بلا نمي‌ترسدهزار جان گرامي فداي بالايت
کدام بنده که از پادشا نمي‌ترسدگر از عتاب تو ترسم تفاوتي نکند
که از سياست ترک ختا نمي‌ترسداز آن ز چشم خوشت خائفم که هندوئيست
مگر ز ضربت تيغ قضا نمي‌ترسدکسي که تير جفا مي‌زند برين دل ريش
که زخم خورده‌ي هجر از قفا نمي‌ترسدمرا بزخم قفا گفتمش ز پيش مران
ز نوک غمزه‌ي خونريز ما نمي‌ترسدبطيره گفت که خواجو چنين که مي‌بينيم